من و پویا
سلام .
دیروز پویا پسر عمه ی عزیزم با مامانش اومدن خونه ی ما به محضی که رسید ن به مامانش گفت مامان اجازه می دی بر سوپر مارکت چون خونه ی ما خیلی به سوپر مارکت نزدیک بعدش منم از مامانم اجازه گرفتم و رفتم موقعی که برگشتیم تنقلاتی رو که خریده بودیم با ریحان عسلی خوردیم. بعدش با هم کارتون نگاه کردیم شب که شد لیلا ایینااومدن خونمون منو پویا به همراه لیلا و ریحان عسلی رفتیم تو اتاق من باهم دیگه اسم و فامیل بازی کردیم موقعی که ساعت به 11شب رسید لیلا و پویا می خواستن از خونمون برن منم از اینکه پویا ولیلا به همراه پدر وماداشون به خونه ی ما اومدن خوش حال شدم .
خوب حالا متن من دیگه به پایان رسیده پس من از همه ی شما وبلاگ نویسان عزیز تشکر می کنم. پایان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی