shadishadi، تا این لحظه: 21 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

خاطرات ستایش

عممینا افطاری دعوتن

سلام. نماز روزتون قبول باشه امروز روز پنجشنبست ما هر پنج شنبه از این ماه مبارک عممینا رو برای افطار دعوت می کنیم  امروز من با پویا با هم خیلی خوش گذروندیم   این پنج شنبه بهترین پنجشنبه ی عمرم بود   ...
11 مرداد 1392

من و پویا

سلام . دیروز پویا پسر عمه ی عزیزم با مامانش اومدن خونه ی ما به محضی که رسید ن به مامانش گفت مامان اجازه می دی بر سوپر مارکت چون خونه ی ما خیلی به سوپر مارکت نزدیک بعدش منم از مامانم اجازه گرفتم و رفتم موقعی که برگشتیم تنقلاتی رو که خریده بودیم با ریحان عسلی خوردیم. بعدش با هم کارتون نگاه کردیم  شب که شد لیلا ایینااومدن خونمون منو پویا به همراه لیلا و ریحان عسلی رفتیم تو اتاق من باهم دیگه اسم و فامیل بازی کردیم موقعی که ساعت به 11شب رسید لیلا و پویا می خواستن از خونمون برن منم از اینکه پویا ولیلا به همراه پدر وماداشون به خونه ی ما اومدن خوش حال شدم . خوب حالا متن من دیگه به پایان رسیده پس من از همه ی شما وبلاگ نویسان عزیز تشکر ...
13 تير 1392

عکس های من

  کنار دریا روزی که تیم ملی فوتبال در مقابل تیم کره به پیروزی رسیدو مستقیم به جام جهانی 2014 برزیل رفت     من قبل از رفتن به خونه ی خاله مهین   ...
9 تير 1392

بازهم من و لیلا

سلام امروز بخاطر اینکه ما به خونه ی جدیدمون نقل مکان کرده بودیم لیلا ایینا اومدن ما باهم اینقدر بازی کردیمکه داشتیم از حال می رفتیم خیلی عصر وشب خوبی بود من اینقدر خوشحال شدم که دلم نمی خواست از خونمون برن ...
3 تير 1392

ریحان عسلی اومده

سلام خیلی خوشحالم که ریحانه و مامانش اومدن مسافرت اینجا به من وریحان خیلی خوش می گذره  من از یه چیزی ناراحتم بخاطر این که ما می خواییم از خونه ی الانمون نقل مکان کنیم اما در عوض خونه ی جدیدمون خیلی شیکه و بزرگه   ...
5 خرداد 1392

من توی خونه ی خاله مهین

اول این که با عرض ادب عید نوروزروبه همه ی شما وبلاگ نویسان عزیز تبریک میگویم. سلام . من امروز به همراه مامانو بابا عید دیدنی رفتیم خونه ی خاله مهین. اون یه دختر داره اسمش ساره است.ما که رفتیم خونشون ساره جون خیلی خوب ازمون پذیرایی کرد .بعد از نیم ساعت نشستن گفتم بزار برای بعد گفت باشه چند دقیقهگذشت بابام مارو دیدو گفت برین بازی کنید.ماهم رفتیم کمی بازی کردیم بعد هم نشستیمو واسه خودمون بگو و بخند راه انداختیم . جاتون خیلی خالی بود. ارزو میکنم که عید نوروز رو به خوبیو خوشی سپری کنین.   ...
3 فروردين 1392

من مامان باباعمو ها یم و عمم

سلام . دیروز به همراه عمو هایمو عمم به باغ رفتیم اول من و دختر عمو هایم و پسر عمم بازی کردیم بعد رفتیم اتیش بازی کریم و خار هارا اتیش زدیم بعد اخر های اتیش من دختر عموم لیلا و پسر عمم پویا چوب برداشتیم واتیش گرفتیم وبعد ایش بازی کردیم بعد رفتیم طالبی خوردیم خیلی خوشمزه بود بعد به همراه پو یا و لیلا و پسر عمم معراج و پسر عموم رضا رفتیم پنالتیا بازی کردیم من پنالتیا رو بردم بعد هم رفتیم چای خوردیم به جز لیلا پویا ماشا الله هزار ماشالله سه تا استکان چای خورد باز رفتیم بازی کردیم بعد از بازی من لیلا وپویا رفتیمگل ها را نگاه کردیمبعد قایم باشک بازی کردیم بعد هم دزد وپلیس بازی کردیم بعد شام خوردیم شام خو رشت میگو داشتیم سوسیس بندری دا شتیم و ب...
17 تير 1391